1

من یه چیزی رو واقعن بر نمی تابم. اینکه یه نفر بهم غیرمستقیم یه چیزی رو بگه. واقعن خیلی بده. هرچی در مورد حس بدی که بهم میده بگم، حس می کنم حق مطلب رو ادا نمی کنه.

2

امروز صبح حالم خیلی خیلی بد شد. شروع کردم به نوشتن تو وان نوتم. یه دفتر درست کردم روی وان نوت به نام memories و در بی پرده ترین حالت ممکن، حس هام رو می نویسم. واقعن این نوشتن عجب سلاحیه. حالم خیلی خیلی بهتر شد. البته الان دوباره یکم بد شد. تو مکالمه ای یه حرفی رو نزدم که داره خفه ام می کنه.

3

کاش اون کتاب جستارهایی در باب عشق آلن دوباتن الان پیشم بود و هایلایتام رو دوباره می خوندم. فک کنم کلشو تو قطار خوندم که یه مقدار چایی هم متاسفانه اون روز روش ریخت: )) بطور کلی کتابدوست داشتنی ای بود. بعدنم دوباره خوندمش و جالبه که دوباتن اونو تو ۲۳ سالگی نوشته! انی وی می خواستم این جمله خیلی جالب رو ازش نقل کنم:


جذاب ترین ها آنهایی نیستند که در ملاقات اول اجازه میدهند لمسشان کنی (که به سرعت بی تفاوت میشوی). همین طور آنهایی نیستند که هیچگاه اجازه نمیدهند. بلکه آنهایی هستند که میدانند چه اندازه از امید و ناامیدی را بربیانگیزند.

__آلن دوباتن

4

همونجوری که دیروز با x رفتار کردم، امروز y باهام رفتار کرد. منطقن جایی برای نیتی وجود نداره!

5

ای کاش نسبت به یه سری چیزا آگاهی داشتم تا درست تر رفتار کنم. من تناقض و دوگانگی می بینم و نمی دونم باید چه جوری واکنش نشون بدم.

 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها